مژده ای عمه که امشب پدرم آمده است سرور تشنه لبان تاج سرم آمده است
کشته ی راه خدا تشنه لب کرب وبلا خوب شد عمه که نور بصرم آمده است
عمه دیگر نهراسم زجفای دشمن که ز الطاف خدایی ظفرم آمده است
خسرو هر دو جهان ناصر قرآن مجید روشنی بخش دو چشمان ترم آمده است
گر شب تار خرابه شده روشن چون روز بی سبب نیست که امشب ، قمرم آمده است
آمده تاکه مرا از قفس آزاد کند سوی جنات برین ، راهبرم آمده است
خواهم از جان ودل ای عمه حلالم سازی باش آگه که دلیل سفرم آمده است
(محرم ) وانجمن غمزدگان ای عمه باری آن بزم عزا درنظرم آمده است
--نقل از رقیه دختر سه ساله امام حسین -ص ۶۶ -انتشارات قاسمی مشهد -سوق نوغان-مقابل تکیه ابوالفضلیها-اثر طبع محرم
در یتیم:هم دختر امامی وهم خواهر امام ---
ای بارگاه کوچک تو قبله ای عظیم وی روضه ی مبارک تو روضه ی نعیم
باشد حریم اقدس تو قبله گاه تو تا خفته چون تو جان جهانی در آن حریم
هم دختر امامی وهم خواهر امام هم خود کریمه هستی وهم دختر کریم
قدرت همین بس است که خوانند اهل دل حق را به آبروی تو ای رحمت عمیم
یک دختر سه ساله واین مرتبت دگر گیتی بود ززادن همچون تویی عقیم
ای نور چشم زاده ی زهرا ، رقیه جان هرچند کوچکی تو ، بود ماتمت عظیم
دریای صبر را تو فروزنده گوهری زان دشمنت برشته کشید ، ای در یتیم
آن شب که جای ، گوشه ی ویرانه ساختی روشنگرت سرشک بد ، وآه دل ندیم
تا قلب اطهرت زفراق پدر گداخت از مرگ جانگداز تو دلها بود دونیم
شد منهدم بنای ستمکاری یزید از آه آتشین تو، ای دختر یتیم
آباد شد خرابه ی شام از جلال تو اما خراب گشت زبن ، کاخ آن لئیم
خواهم که بر مزار توگردم شبی دخیل خواهم که در جوار تو باشم شبی مقیم
بی مهرهشت وچار (موید )مجو بهشت چون میرسی بجنت ازاین راه مستقیم
اثر طبع موید شاعر معاصر-نقل از : کتاب رقیه دختر امام حسین -صص ۳۲- ۳۳-انتشارات قاسمی مشهد
چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت
ولی پروانه سان کردم فدا جان را به قربانت
اگر چه جان ندادم کربلا در پیش نعش تو
ولی صدبار مردم از برای لعل عطشانت
به هر درد ومصیبت با تو همکاری نمودم من
که تا تکمیل گردد انقلاب وعهد وپیمانت
توخون از حنجرت میریخت، من ازدیده اشک غم
چو دیدم پاره پاره پیکر صد چاک عریانت
تودادی اصغر واکبر به میدان فداکاری
بلی من هم نمودم کودکانم را به قربانت
تورا سر بر سنان بشکست ، من از چوبه ی محمل
هلال آسا چو دیدم بر سر نی رأس تابانت
مرا چون گنج در ویرانه جادادند ، واحسرت
تورا در مطبخ خولی عدو بنمود پنهانت
تودادیسینه را در پیش تیغ ونیزه ، من بازو
به پیش تازیانه از برای حفظ طفلانت
توکاخ ظلم را لرزاندی ومن سر نگون کردم
چو چو ب خیزران آمد زکین بر درز دندانت
ولی این غم کشد من را که باید بی تو بر گردم
بسوی خانه ی بی صاحبت ، با این یتیمانت
تودادی (کربلایی)را دو چشم پربکاء اما
من اورا افتخار خادمی بهر عزیزانت
--اثر طبع نادعلی کربلایی)پدر سه شهید-به نقل از : شکوفه های غم
ص۲۰۰-انتشارات خزر -تهران
ای دل ازحال دل سید سجاد بپرس از جفای ره شام وغم بیداد بپرس
من نگویم که چه کرده است یزید بیدین خودز بیمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس
بروی ناقه ی عریان چه نمودند بشه از جراحات تن سرور زهاد بپرس
غل وزنجیر چه با گردن بیمار نمود برو از سلسله ی گردن سجاد بپرس
سرنگون کاخ ستم کرد شه از خطبه ی خویش شرح آن خطبه تواززینت عباد بپرس
خطبه ی مسجد جامع چه اثر کرد بگو اثرش را برو از مردم آزاد بپرس
داستان سفر شام بلا را ( آهی)از اسیران غم وعترت امجاد بپرس *
*-ص196-جلد دومدیوان آهی -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران
یوسف کشور اسلام تویی مهدی جان :یوسف کشور اسلام تویی مهدی جان !
ناجی ملت دردام تویی مهدی جان
مجری عدل ومساوات وحقوق مردم اندرین دوره وایام تویی مهدی جان
آنکه قانون مساوات میان مردم موبه مو می دهد انجام تویی مهدی جان
آنکه پایان ستمهای ستمگررا بر ستمکش کند اعلام ، تویی مهدی جان
آنکه هر سرکش وهر طاغی وهر یاغی را می کند با همه کس رام تویی مهدی جان
آنکه با جلوه ی خود جوش وخروش از دل ما عاشقان می کند آرام تویی مهدی جان
مژده ای مقدم آنکس که کند (سید ) را عاقبت خیر وشکر کام تویی مهدی جان
--به نقل از کتاب سرودهای امام مهدی -اثر طبع سید معروف به حق شناس -ص48-انتشارات قلم -قم -گرداورنده :حسین حقجو
سرسلسله ی مردم آزاد حسین است
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --
نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران ----
-حضرت علی اکبر:ای نام توشد ورد زبانم علی اکبر داغ توزده شعله بجانم علی اکبر بر جانب میدان روی ای نور دودیده رفته زکفم تاب وتوانم علی اکبر ترسم که تنت پاره شود ازدم شمشیر از تیغ ستم سرو روانم علی اکبر چون شمع بسوزد جگرم آب شود آب تا زنده دراین دار جهانم علی اکبر یک دشت پر از لشکر خونخوار وتو تنها کی بود چنین صحنه گمانم علی اکبر خواهم که زبانم بگذارم بدهانت افسوس که خشکیده زبانم علی اکبر صبری که زنم شانه بزلفان نکویت با آه دل واشک روانم علی اکبر صیاد ستمگر بکمین از پی قتلت بر گرد ببین قد کمانم علی اکبر از داغ تو خواهم که کنم ناله وافغان ترسم ندهد گریه امانم علی اکبر آورده ام از بهر تو قرآن که بگیرم بالای سرت تازه جوانم علی اکبر ویرانه کنم بعد تو کاشانه ی دشمن با ناله وبا سوز فغانم علی اکبر گرکشته شوی از المت (کرببلایی) با نوحه زند شعله بجانم علی اکبر ترسم که تنت بیکفن افتد به بیابان کن صبر کفن بر تو رسانم علی اکبر
نقل از شکوفه های غم -جلد دوم - صص ۱۴۰-۱۴۱- نادعلی کربلایی-انتشارات خزر
فلک دانی چه خونها در دل اهل یقین کردی زبیدادی که کردی عالمی را دل غمین کردی
عزیزان خدا را در جهان بس رنجها دادی بخاصان خدا بس جورها کزراه کین کردی
فلک بگذشت از حد ظلمهایی راکه در عالم به چهارم اختردرج ولایت عابدین کردی
نبود بس وقعه ی جان سوز عاشورا برای او که ازهشام جور وکین به فخرالساجدین کردی
نبود بس آن غل وزنجیر عاشوراکه دیگر بار بگردن غل وزنجیرش زهشام لعین کردی
نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا که غارت خانه اش را از جفای مشرکین کردی
نبودبس ابتلای راه شام وآه روز وشب که تا چهل سال کارش ناله وآه وانین کردی
روا کی بود بعد ازآن همه رنج الم دیدن چنان ظلمی توازهشام بر آن شاه دین کردی
نمودیش ز زهرزاده ی عبدالملک مسموم ندیده کس چنان ظلمی که تو با آن حزین کردی
زظلم آل مروان شد یتیم وبی پدرباقر نه تنها او قرین غم که عالم را غمی ن کردی
زسوزماتم وداغ علی ابن الحسین سجاد (ع) ملک رادر سما گریان ، غمین اهل زمین کردی
شب وروزازجفایت (آذر) نالان نوا دارد همیگوید حججهارا چنان کردی چنین کردی *
*-دیوان آذر خراسانی -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسی -مشهد .انتشارات طوس
ادامه مطلب...
گفت : عباس نکونام علمدار منم آنکه جان در ره دين مي کند ايثار منم
شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم
شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است باب حاجات وامين شه ابرار منم
پدرم ساقي کوثر بود وحجت حق ساقي تشنه لبان در صف پيکار منم
مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم چون پيمبربود او حيدر کرار منم
بهر احقاق حق وکوري چشم دشمن بر در آل علي ميثم تمار منم
تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز آنکه جانباز تر است در ره اين کار منم
چون برم آب روان بهرعزيزان حسين هدف تير بلا دربر کفار منم
دستم افتاده زتن در ره جانان اما آبرو آنکه کند کسب در اين بار منم
همه جا لشکر اعداست پي قتل حسين پيش مرگ پسر احمد مختار منم
از پي ياري قرآن بجهاد اکبر همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم
(کربلايي)چه غم از مشکل پيچيده خورد باب حاجات همه مومن وديندار منم*
*-ص199 کتاب ارمغان کربلا اثرطبع ناد علي کربلايي-انتشارات خزر -تهران
علی اصغر نور چشمانم ، از چه نالانی اصغرم لای لای مسوزان این قلب سوزانم
ازچه گریانی ، اصغرم لای لای گریه کمتر کن نور چشمانم ، ای علی جانم ای علی جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ی مظلومانه ات مادر گشا یکدم غنچه یلب را ،کن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ی آهت ،برسراپایم میزند آذر بادلی سوزان بر تو نالانم ، ای علی جانم ای علی جانم -
زبی آبی از چه خشکیده ،لعل لبهای جانفزای تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه ی لعلت ،جان فدای تو
ندارم آبی بجز اشکم،تابرافشانم ازبرای تو از غمت آمد برلبم جانم ،ای علی جانم ای علی جانم--
اگربیند شاه مظلومان،از عطش طفلم کرده غش اینسان برای یک جرعه ی آبی ،میبرد اورا ، برسوی میدان--
یقین دانم دشمن بیدین ،میدهد آبشازدم پیکان ازعطش خشکست شیر پستانم، ای علی جانم ای علی جانم
گشا دست نازنینت را،ازبرایم ای مرغ پربسته رقیه آن خواهر زارت ،درکنارت افسرده بنشسته
کشدبرروی سرت دستی،گریداما آهسته آهسته میطپد از غم قلب سوزانم ، ای علی جانم ای علیجانم-
علی اکبر شد سوی میدان تاکه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتیغ کین ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ی آبی ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بی یاور شاه خوبانم ای علیجانم ای علیجانم
جداشد بازوی سر لشکرهردوازپیکر درصف اعدا نباشد کس تادگرآبی آوردخیمه ازبرای ما
بخشکیده چشمه ی چشمم ورنه میدادم اشک چشمم را ازبرایت اینگونه گریانم ای علیجانم ای علیجانم---
فغان وآه ازدمی که آن،طفل نالان راغرقه در خون دید برای نعش علی اصغر، سوی شه از خیمه برون گردید
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاک اصغرش بوسید بزد برسر هم چنان گفت ای ماه تابانم
ای علی جانم ای علی جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلی کربلایی(پدر شهیدین کربلایی)-به نقل از ارمغان کربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران
ادامه مطلب...