عزای رسول الله (ص)
یارسول الله داغت بر عزیزان زود بود یا نبی الله دوری از تو این سان زود بود
یاامین الله یا خیرالورا ، بدرالدجا سوز هجران تو بر زهرای نالان زود بود
با غروب نور رویت شام ماتم شد پدید آخر ای صبح امید این شام هجران زود بود
ای امید دردمندان حامی مستضعفان در کف اهریمنان نقش سلیمان زود بود
بی تو اندر سینه ی حیدر نفس تنگ است تنگ سد راه آه بر این قلب سوزان زود بود
ای عزیز جان آل الله ویار بی کسان مرگ جانسوز توبر این جمع سوزان زود بود
روح والای تو از این تنگنای زندگی چونفرشته پر زنان بر سوی رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پدید این چنین تنها وتنها دین وقر آن زود بود
روز مظلومی زهرا وعلی ودوستان گاه محزونی طفلان پرشان زود بود
اشک زینب همچوشبنم می چکد بر روی گل عندلیبا ترک این زیبا گلستان زود بود
بی قرارانت حسین ومجتبی پروانه سان سوختن در پایت ای شمع فروزان زود بود
یاحبیب الله یا احمد نبی الهاشمی (کربلایی) در عزایت اشک ریزان زود بود
---به نقل از شکوفه های غم -جلد اول ص 22 -نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهرای اطهر دختر ختم رسولان دارد عزا امشب سه جا بهر عزیزان
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ای شیعیان اسلام وقر آن بی معین شد قتل امام وقتل ختم المرسلین شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان جسم امام دومین شد تیر باران
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
شد رحلت پیغمبر ووقت عزا شد پاره جگر از زهر امام مجتبی شد
فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
حجت هشمتمین درراه دین وقر آن کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گیسو پریشان گه مدینه رود گه خراسان
----شکوفه های غم -جلد اول -ص 24 نادعلی کربلایی -انتشاراتخزر -تهران
--------- مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پریشم تیره شده چون شام سیه ، روز به پیشم
باران محن را بسرم ابر بلا ریخت از گردش ایام نگرحال پریشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار از امت او غم برسد بر دل ریشم
چون خار مغیلان بزند خصم به من نیش همواره درافغان ، من از آن سوزش نیشم
از بس که بدیدم به جهان محنت وآزار من سیر ازاین عمر گران مایه ی خویشم
غیر از غم دوری عزیزان به دلم نیست ورنه نبودهیچ غمی از کم وبیشم
مردم همه از گریه ی من خسته ومن نیز رنجیده زبیگانه وغمدیده زخویشم
(آهی) گنهم نیست بجز اخذ حق خویش من کشته ی آئینم وقربانی کیشم
---نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 122 -علی آهی-انتشارات خزر -تهران
رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام
آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست
باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------
موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر
جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------
ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------
از افلاك جلالت شمس دين روشنگر آورده عيان زيبا جمالي بارخ پيغمبر آورده
بنازم دست قدرت را كه كه از نسل رسول الله براي پيروان دين وقر آن رهبر آورده
گلي از گلشن طاهازنسل حضرت زهرا خداوند جهان با بوي وعطر حيدر آورده
حسن خويي حسين رويي عيان شدكزبراي او خداوندتوانا هوروخلد وكوثر آورده
ز زين العابدين وباقر علم نبي ظاهر عيان فرزند زيبايي براي جعفر آورده
امام هفتمين موسي عيان شد بارخ زيبا سما گفتا سمك ظاهر فروزان اختر آورده
رئيس مذهب شيعه براي ياري ملت دراين ظلمتكده از سوي حق روشنگر آورده
براي ياري قرآن به امر خالق سبحان براي صادق آل نبي همسنگر آورده
به حق جويان بشارت گوكه اين روشنگر نيكو جهان آفرينش را پراز زيب وفر آورده
بگو باملت موسي همه گردند رهپيما كه خلاق جهان ظاهر كليم ديگر آورده
مسيحا در ظهور آمد عيان آيات نور آمد زاعجازش تمام خلق را در باور آورده
ذبيح آمد خليل آمدامام آمد دليل آمد كه درفرمان او خلاق آب وآذرآورد
ولي خالق اكبردراين ىنياي پهناور براي انقلاب اهل ايمان رهبر آورده
كسي آمد كه با گفتاروبا رفتار نيكويش به لرزه كاخ ظلم وكفر وجوركافر آورده
زحسن روي زيبايش ازآن شمس دلارايش تمام جنت الفردوس را درزيورآورده
تمام حسن خوبان را همه اعجاز قرآن را خداوند جهان يكجا عيان زان سرورآورده
به جانبازان باايمان براي بستن پيمان زدانشگاه دين ظاهرتوانا افسرآورده
محبش رازحق عزت عدويش را بود ذلت خدااورابراي ما شفيع محشر آورده
شكوفا شد همه گلها منور شد همه دلها هزاران (كربلايي) خم به تعظيمش سرآورده
به نقل ازكتاب شكوفه هاي غم صص296-297-اثر طبع نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران
رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام
آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست
باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------
موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر
جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------
ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------
از افلاك جلالت شمس دين روشنگر آورده عيان زيبا جمالي بارخ پيغمبر آورده
بنازم دست قدرت را كه كه از نسل رسول الله براي پيروان دين وقر آن رهبر آورده
گلي از گلشن طاهازنسل حضرت زهرا خداوند جهان با بوي وعطر حيدر آورده
حسن خويي حسين رويي عيان شدكزبراي او خداوندتوانا هوروخلد وكوثر آورده
ز زين العابدين وباقر علم نبي ظاهر عيان فرزند زيبايي براي جعفر آورده
امام هفتمين موسي عيان شد بارخ زيبا سما گفتا سمك ظاهر فروزان اختر آورده
رئيس مذهب شيعه براي ياري ملت دراين ظلمتكده از سوي حق روشنگر آورده
براي ياري قرآن به امر خالق سبحان براي صادق آل نبي همسنگر آورده
به حق جويان بشارت گوكه اين روشنگر نيكو جهان آفرينش را پراز زيب وفر آورده
بگو باملت موسي همه گردند رهپيما كه خلاق جهان ظاهر كليم ديگر آورده
مسيحا در ظهور آمد عيان آيات نور آمد زاعجازش تمام خلق را در باور آورده
ذبيح آمد خليل آمدامام آمد دليل آمد كه درفرمان او خلاق آب وآذرآورد
ولي خالق اكبردراين ىنياي پهناور براي انقلاب اهل ايمان رهبر آورده
كسي آمد كه با گفتاروبا رفتار نيكويش به لرزه كاخ ظلم وكفر وجوركافر آورده
زحسن روي زيبايش ازآن شمس دلارايش تمام جنت الفردوس را درزيورآورده
تمام حسن خوبان را همه اعجاز قرآن را خداوند جهان يكجا عيان زان سرورآورده
به جانبازان باايمان براي بستن پيمان زدانشگاه دين ظاهرتوانا افسرآورده
محبش رازحق عزت عدويش را بود ذلت خدااورابراي ما شفيع محشر آورده
شكوفا شد همه گلها منور شد همه دلها هزاران (كربلايي) خم به تعظيمش سرآورده
به نقل ازكتاب شكوفه هاي غم صص296-297-اثر طبع نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران
بار الها در غریبی بیکس وبی یاورم محرم رازم بود این سینه ی پر آذرم
زهر مامون ستمگر رشته ی عمرم گسیخت روز روشن تیره شد در پیش چشمان ترم
زندگی جز رنج ودرد وغم برای من نبود می روم از این جهان اکنون به پیش مادرم
من شدم راحت زدست دشمن بیدادگر وای بر حال دل اهل وعیال وخواهرم
آنچنان زهر جفا کرده براعضایم اثر بسته راه ناله ی جانسوز رادر حنجرم
من پی ترویج قرآن آمدم دراین سفر جان سپارم در ره دین همچو جد اطهرم
نور چشمانم تقی تعجیل کن بر دیدنم این دم آخر جمال دلربایت بنگرم
دوست دارم این دم آخر ببینم روی تو روی زانو لحظه ای گیریدراین غربت سرم
من غریبانه سپارم جان ولی دروقت مرگ یاد دشت کربلاوزاده ی پیغمبرم
هر زمان خواهم بنوشم آب سرد خوشگوار از حسین وکودکان تشنه لب یاد آورم
چون ببینم روی فرزندعزیز بیکسم یادعاشورا وجسم غرقه خون اکبرم
گفت با آن لشکر خونخوار سبط مصطفی از عطش جان می دهد بر روی دستم اصغرم
(کربلایی) مرگ باعزت به از ذلت بود این بود درسی برای آنکه دارد باورم
----به نقل ازشکوفه های غم -جلد اول -صص316-317-ا-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر-تهران---زهر سوزان -حضرت امام رضا ----------
از شرارزهر سوزان یا علی موسی الرضا کشته گشتی در خراسان یا علی موسی الرضا
بر حریمت امر گریه داده ای ای شاه دین جملگی بودند گریان یا علی موسی الرضا
کرد تبعیدت چو مامون ستمکار لعین خون دل خوردی به دوران یا علی موسی الرضا
از نماز فطر مامون منع کردی چون ترا شد دلت زآن غصه نالان یا علی موسی الرضا
در غریبی مانده ای بی یار ای سلطان دین زاین جفا هستم در افغان یا علی موسی الرضا
ریخت مامون زهر قتاله به کام اقدست گشته ای زآن زهر بی جان یا علی موسی الرضا
چون گزیده مار در حجره بپیچیدی بخویش هر زمان نالان وگریان یا علی موسی الرضا
از مدینه خودتقی آمد چواندر شهر طوس در برت آن نورتابان یا علی موسی الرضا
سر نهادی برسر زانوی فرزندت جواد ازشرارزهر سوزان یا علی موسی الرضا
گاه جان دادن سرت بودی به دامان پسر ای خدیو ملک ایمان یا علی موسی الرضا
لیک معصومه نبودی خواهرت ، کاندرغمت او کند گیسو پریشان یا علی موسی الرضا
همچنان(آهی) بگو در روز وشب با خون دل ای پناه بیپناهان یا علی موسی الرضا
--نقل از: دیوان آهی -جلد دوم-ص 210-211 -علی آهی -انتشارات خزر -تهران ---
ادامه مطلب...
سینه ی تنگم مجال آه ندارد جان به هوای لب است وراه ندارد
گوشه ی چشمی بسوی گوشه نشین کن زانکه جزاین گوشه کس پناه ندارد
گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد
از گنه من مگو که زاده ی آدم نا خلف استی اگرگناه ندارد
هرکه گدایی ز آستان تو آموخت دولتی اندوختی که شاه ندارد
گنج تجلی زکنج خلوت دل جوی نیک نظر کن که اشتباه ندارد
پیر خرد گر به خلوت تو برد پی جز در آن خانه خانقاه ندارد
مهر تو در هر دلی که کرد تجلی داد فروغی که مهر وماه ندارد
مهر گیا ه است حاصل دل عاشق آب وگل ما جز این گیاه ندارد
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زانکه سر نگاه ندارد *
*-سرودهای امام مهدی عج... ص27-گرداورنده :حسین حقجو-انتشارات قلم -قم
ادامه مطلب...
در عزای شه دین کرببلامی لرزد نه همین کرببلا ، ارض وسمامی لرزد
گوئیا ناله ی زهرا رسد از دور بگوش کین چنین دست وتن شمر دغا می لرزد
خبر مرگ حسین آمده بر سوی حرم زین خبر قلب عزیزان خدا می لرزد
ذوالجناح شه دین غرقه بخون ، شیهه زنان بس که خورده به تنش تیر جفا می لرزد
اسب بی صاحب شه چون به در خیمه رسید سر وپا ، دخترشاه شهدا می لرزد
سر نورانی شه را چو سر نیزه بدید زینب غمزده با شور ونوا می لرزد
ظالمی سنگ به پیشانی آن سرور زد که از آن واقعه قلب اسرا می لرزد
(محسن کرببلایی) زغم شاه شهید دلش از واقعه ی کرببلا می لرزد *
*-به نقل از ارمغان کربلا -ص 217 -اثرطبع نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر-تهران
--------شمس کربلا -------------
شمس اقلیم امامت برزمین افتاده است خاتم پیغمبران را خوش نگین افتاده است
نور چشم فاطمه، نوباوه ی خیرالبشر از جفای مشرکین از صدر زین افاده است
چشم هفتادودو ملت بر دووهفتاد اوست مات چشم عالمی براین زمین افتاده است
داد در راه خدا شش ماهه سربازی حسین در شهادت قرعه بر آن نازنین افتاده است
در کنار علقمه ، ماه بنی هاشم فتاد لرزه ازاین وقعه بر ارکان دین افتاده است
در میان خاک وخون شد جسم اکبر غرقه ور تاج فرق نوجوانان این چنین افتاده است
گفت :زینب قافله سالار ما یک دم ببین آتش اندر خیمه گاه عابدین افتاده است
کودکان پروانه وش برگرد شمع زینبند لیک زیر خار طفلی مه جبین افتاده است
ای صبا برگو بزینب کودک دیگرکجاست می نداند در کجا آن بی قرین افتاده است
سوی قربانگاه گریانرفت ، گفتا : ای خدا یادگار مادرم بین بی معین افتاده است
گفت ای سالار من !زینب بود در جستجو در کجا آن طفل گم گشته ، غمین افتاده است
ناگهان دیدی بروی سینه ی شاه شهید کودکی بی جان به احوال حزین افتاده است
(آهی) آن کودک بروی سینه ی شه جان سپرد از غمش زینب بخاک اندوهگین افتاده است*
*-دیوان علی آهی -جلد دوم -ص 166 -167-انتشاراتخزر -تهران -----------
-----دختر غمدیده -زبان حال حضرت سکینه علیها السلام------
ای پدر من در عزایت خاک بر سر میکنم گریه ها در ماتمت ای پور حیدر می کنم
پیکر صد چاک اکبر اوفتاده بر زمین از فراقش روزوشب من اکبر اکبر می کنم
داده ای در راه حق شش ماهه سربازی پدر گریه بر مظلومی شهزاده اصغر می کنم
عمه ام را میزنند این قوم باکعب وسنان زین الم ای جان بابا تیره معجر می کنم
از سردردانه ات بنگر که معجربرده اند ناله ها از ظلم این قوم ستمگر می کنم
جان بابا آتش اندر خیمه ها افکنده اند بین چها باشعله ی پرسوز اخگر می کنم
عابدین در خیمه گاهسوخته افتاده است من پرستاری برآن بیمار مضطرمی کنم
دامن طفلان تو آتش گرفته ای پدر من زدامان یتیمان خامش آذر می کنم
دوش دردامان پر مهر تو بودی جای من امشب اندر خیمه های سوخته سر می کنم
پرتو خورشید بر جسم تو می تابد پدر! من علاجش را به موی سایه گستر میکنم
نسیت مرهم ای پدر تابر جراحاتت نهم اشک خود را داروی این زخم پیکر می کنم
معجری بر سر ندارم تا کفن پوشم تورا زین سبب رخساره از خون جگرتر میکنم
تازیانه بر سر من ای نستم کاران زنند شکوه ی این قوم را بر حی داورمی کنم
ای پدر سیلی زند بر صورتم شمر لعین از جفایش رو سوی قبر پیمبر می کنم
دختر شاه حجازم من ، اسیری میروم بار الا ها زین مصیبت خاک بر سر می کنم
گفت :(آهی)زآه دل سازم رخ گردون سیاه یاد چون از محنت آن ناز پرور می کنم *
*-دیوان علی آهی -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران
ادامه مطلب...